-
شاید خداحافظی محسوب بشه!!!
جمعه 25 بهمنماه سال 1392 20:57
سلامی به گرمی آفتابی که امروز صورتمو نوازش کرد! برای یه مدت تصمیم گرفتم تو جامعه مجازی نباشم!!!! اینو هر چیزی میتونین هر چیزی معنی کنید! امروز روز مهمی برام بود تقریبا خوب بود!شنیدین میگن شرط لازم هست ولی کافی نیست؟ تلاش منم این روزا حکایت همینو داره! امیدوارم همواره موفق و موید باشید! خودمم نمیدونم چرا این تصمیمو...
-
شاید من باید یه کاری میکردم که نکردم
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1392 14:45
دلم سوخت همش ابوالفضل میگفت گوشی لمسی دوست دارم و گوشی میخوام،گوشی خودمو دادم بهش!!!! اعصابم خورده،میدونین چرا؟؟؟؟چون گیتار و کتمپیوتر و موبایل و کتابخونه م مهمترین و عزیز ترین چیزای منن!!! ولی عیب نداره چون 6 7 ماه بود گوشیمو برداشته بودم ازش زیاد استفاده نمیکردم!خیلی خوشحال شد!!! چند وقت پیش مامانم اینا براش یه گوشی...
-
لازانیا
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 19:43
یه شام خوشمزه که من عاشقشم و بعد از کلی فک زدن مامان رو راضی کردم درست کنه البته مشروط بر اینکه خودم درست کنمو اون ناظر باشه!!!!!!!! مامان؟؟؟؟؟؟عاشقتممممممممممممممممممم یه لازانیا با یه عالمه پنیر پیتزا!!!!!!!!!!!!!!!!! من الان ذوق مرگم،دیگه بقیش با خودتون!!!!!! دلتون آب شد الان؟؟؟؟ غصه بخورید!!!!!!من برم سر...
-
برای دایی عزیزم!
شنبه 19 بهمنماه سال 1392 15:16
درود امروز صبح مادرجون زنگ زد که بیا میخوام چمدون داییت رو درارم! داییم؟؟؟ حتما میپرسین کیه؟ داییمه تو عملیات حاج عمران سال 68 شهید شده! درسته من ندیدمش ولی اینقد وصف خودشو خوبیاشو شنیدم که این سرهنگ برام یه معجزه شده! چقدر دوست داشتم بودمو میدیدمش میدونین؟ چند وقت پیش به مادرجون گفتم عکساشو بهم بده تا همه رو اسکن...
-
قسم میخورم...
جمعه 18 بهمنماه سال 1392 14:24
قسم میخورم اگر به اون هدفی که دارم برسم ،هیچ وقت به جای فعلیم برنگردم!!!! سوگند میخورم! پانیک نوشت:اینو ثابت میکنم،هم به همه و هم به خودم!!!!!!! یزدان من؟؟؟؟ استمداد میطلبم ازت!
-
اوفففففففف
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 09:00
اینکه عین این آدمای خل تا نصف شب درگیر این فیلمه باشی و کتابتو ببندی بری سراغ چت کردن تو یه فضا که حالتو جا بیاره و تمام تصورت اومجا آب بشه بس که آدمای مزخرف میبینی اونجا اینکه فقط به یه چیز فک میکنن بعد از یه کل کل و کلی دهن به دهن شدن بگیری بخوابی اما خوابت نبره اینکه اینبار به جای پر خوابی کم خوابی گلوتو بگیره...
-
آهنگ عصر پاییزی از استاد مرتضی پاشایی
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 12:22
بهت پیله کردم نمی مونی پیشم نه میمیرم اینجا نه پروانه میشم از عشق زیادی تورو خسته کردم تو دورم زدی خواستی دورت نگردم بازم شوری اشک و لبهای سردم من این بازی و صد دفعه دوره کردم نه راهی نداره گمونم قراره،یکی دیگه دستامو تنها بذاره دیگه توی دنیا به چی اعتباره کسی که براش مردی دوست نداره منو بغض و بارون سکوت خیابون دوباره...
-
تلاش شرط لازم است ولی کافی نیست
شنبه 12 بهمنماه سال 1392 19:10
اینکه زندگی یه چیز بخواد تو یه چیز دیگه اصلا چیز عجیبی نیست اینکه تو باشی و بخوای و سرنوشت چیز دیگه ای رو برات رقم بزنه هم یه مبحث جداگانه ست! اینکه هیچ چیز اون موضوع طبق نظر و خواسته ی تو نباشه و تو همیشه نگران باشی و فک کنی بهش نمیرسی آره هدفی که شاید به نظر بعضیا مسخره بیاد پانیک نوشت: تمام مطالبی که من اینجا...
-
هراس
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 12:33
دکمه ی پاور کامپیوتر رو فشار میدم و میرم یه چایی برا خودم توی اون استکان کوچیکا که بدم میاد ازشون میریزم میام صفحه ی مدیریتمو باز میکنم به هراسی که تو دلمه فک میکنم دوست نداشتم دیگه بنویسم ولی انگار تا ننویسم آروم نمیشم یه قلپ از چاییم میخورم و دوباره دستام رو دکمه های کیبورد میلغزند درسته نوشتم ولی هراسم تموم نشده...
-
دیالوگ به یاد ماندنی
جمعه 4 بهمنماه سال 1392 17:39
محمدرضا گلزار: من زنا رو میشناسم! آتیلا پسیانی:اگه بخوای ادعا کنی که زنا رو میشناسی باید بتونی 2 کیلومتر با کفش پاشنه 10 سانتی پیاده روی کنی،میتونی؟ محمدرضا گلزار:خب معلومه ،نه! آتیلا پسیانی:برای اینکه اونا رو بشناسی باید حداقل یه شکم بزایی(،پس دیگه حرف نزن!) آتش بس (محصول سال 84)
-
ثابته؟!
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 23:33
رها (فتانه ملک محمدی) به کوروش (شهاب حسینی): تو خواستی، منم اومدم ... داستان ساده است ... اگر آدم یه چیزی را از ته ته دلش و از صمیم قلبش بخواد اون اتفاق واقعا براش پیش میاد!... سوپراستار
-
تردیدی که شاید همه ما دچارش باشیم
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 23:26
آخ دلم هیچکی کنارت نیست ، سر کن با خودت زیر و رو شو دنیا رو زیرو زبر کن با خودت وقتی میبینی خودت داره کلافت می کنه از خودت پاشو ، خودت با شو سفر کن با خودت هر زمستون پیش از اینکه ریشه پابندت کنه شاختو بردار و تمرین تبر کن با خودت یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین یا بسوز و جنگلی رو شعله ور کن با خودت ♫♫♫ سر بچرخونی...
-
وای
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1392 23:41
همیشه باهاش درد و دل میکردم وای از اون روزی که خودش شد درد دلم منو یاد اون انداخت یادمه اون بهم اینو گفت پانیک نوشت: بدجور مریضم دارم میرم دکتر
-
بام شهرمون...
جمعه 27 دیماه سال 1392 21:59
درود.... امروز آزمونمو دادم ! هفته ی قبل به یکی از دوستام قول دادم که بیاد براش لپ تاپ و گوشیشو درست کنم! میخواد بره اردبیل!هم شوهرش اونجاییه هم اینکه ارشد اونجا قبول شده!یه ترم مرخصی گرفته!الان میخواد بره!اومده بود درستشون کنه!حدودا 29 سالشه خیلی خسته بودم نهارم نخوردم که اومد!مامانم هم گیر داده بود براش تمام پرده ها...
-
RUMOUR
پنجشنبه 26 دیماه سال 1392 17:46
Im feeling sickish &woozy Im feeling annoyed nowadays Im feelin wounded for my exam Panic:Rumour has it
-
نماز امام موسی بن جعفر
چهارشنبه 25 دیماه سال 1392 11:23
درود از موضوعش که مشخصه! امروز خالم مراسم نماز داشت!خونشون با خونمو دو کوچه فاصله داره!ساعت هشت آماده شدم که برم!البته بماند که ساعت شیش پاشدم و از اونورم ساعت 3/5 شب خوابیدم! آقا من کتابمم با خودم بردم گفتم شاید وقت شد اونجا هم یه نگاهی انداختم!آقا من تا رسیدم دیدم یا ابوالفضل!یه 100 تایی آدم اونجا بود!!!!همچین...
-
شیشه
دوشنبه 23 دیماه سال 1392 14:45
به خودت نگیر شیشه ی پنجره تمیزت میکنند که کوه را بی غبار ببینند و آسمان را بی لکه به خودت نگیر شیشه تمیزت میکنند که دیده نشوی .
-
تنهایی
دوشنبه 23 دیماه سال 1392 14:43
آﺩﻡ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﭘﻮﺳﺪ ﻭ ﭘﻮﮎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﺣﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﻧﯿﺴﺖ. ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﮐﻒ ﮐﻔﺶ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ!ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺷﺪﻩ. ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ..
-
آدمک
دوشنبه 23 دیماه سال 1392 14:42
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند آن خدایی که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست بخند دستخطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خرنشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست بخند صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست بخند راستی آنچه به یادت دادند پر...
-
من هنوز تموم نشده ام.....
دوشنبه 23 دیماه سال 1392 14:38
کاغذ تو دستم رو مچاله میکنمو نمیدونم برای بار چندم سطل زباله ی اتاقمو هدف میگیرم،که ایمبارم مثه بقیه میخوره به هدف ولی چون سطل دیگه پرشده با یه حرکت برگردون روی زمین میوفته. کلافه چنگی به موهام میزنمو بازم فکر میکنم. و آنقدر فک میکنم که دلم از همه ی خودمو آدمای دورو برم میگیره آره ... درسته... زیادی فک کردم یه کاغذ...
-
ای بابا
دوشنبه 23 دیماه سال 1392 12:16
اومدم بنویسم مامان زنگ زد گفت آماده باش بیا دم در تا بریم بیرون برات یه سوپرایز دارم!شانس منه دیگه !چند وقته انگار خدا نمیخواد بنویسم! گلدن گلوب رو هم نرسیدم ببینم! من برم تا خفم نکرده!مسواک باید بزنم!!!!!1وایییییییییییییی موضوع نوشته ی بعدیم اینه:من هنوز تموم نشده ام.....
-
عکسهای هنری که خودم گرفتم!
پنجشنبه 19 دیماه سال 1392 10:41
غروب خورشید در یه جایی مثه ته دنیای من.... آتشی که چهارشنبه سوری با گروه به پا کردیم! وووووووووو جوجه کبابی که عاشقش شدم! عکس این جوجه کبابه با یه دوربین خوبه!ولی دو تا عکس دیگه با دوربین موبایلمه! خخخخخخ از یک تا ده به عکاسیم چند میدین؟
-
رابطه ها
چهارشنبه 18 دیماه سال 1392 11:17
اینکه تو رابطه باشی یعنی چی؟ سوالی بود که یه مدت بود فکرامو بهم میریخت!اینکه کسی که تو رابطه میره چه وظایفی داره؟ اصلا رابطه چیه؟اینا همه مثه مته رو ذهنم کار میکردند!تا عمق مخیله م هم میرفتن! دیروز پیداش کردم!ما با زندگیمون تو رابطه ایم!با خدای بزرگمون تو رابطه ایم!با تمام مردمی که میشناسیم و نمیشناسیم تو رابطه ایم!پس...
-
به من میگه...
چهارشنبه 11 دیماه سال 1392 23:37
به من میگه اون خاصه چون وقتی کارای فنی رو بلد نیست گیر نمیده درستش کنه! میگه اون خاصه چون کنجکاوی بیش از حد نمیکنه! کلا میگه اون خاصه چون دقیقا برعکس تویه! با تشکر از اون فرد که .... زده تو اخلاقو روحیات من! احساس پانیک:من تحملم بالاست ولی ولی وقتی تموم شه صبرم،بد تموم میشه!هی تویی که قصد کردی منو عصبانی کنی!بد کسی رو...
-
خطاب به خدا!
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 21:02
وقتی هرکسی کامله ترانشو همه مردم میخونن!خدایا!میشه منم کامل بشم و به تو برسم؟میشه آیا؟
-
who u love???
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 20:54
who love!who you love? شنیدین آهنگشو؟ یا این یکیو! Nanananana نانانانانانانانا Nanananana (all together now ) نانانانانانانانا(همه با هم حالا) Nanananana نانانانانانانانا Nanananana نانانانانانانانا Life (nanananana ) زندگی(نانانانانانانانا) Life is life ( nanananana ) زندگی زندگیه (نانانانانانانانا) Labadab dab dab...
-
یه حالت بد که اسمشو نمیشه بگم!
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 20:21
درود بر شما! درگذشت پیامبر گرامیمون رو به همه شما تسلیت میگم! ایشالله غم آخرمون باشه! بچه ها؟ الان از کارای روضه مون فارغ شدم!(تا الانن کمک مامان ظرف و اینا رو شستیمو خونه رو تمیز کردیم!وای اگه بدونین چقد شلوغ بود! یه زندایی داره مادربزرگم!خیلی به من لطف داره!امروزم پنجاه تومن اورد گفت برا سفره امام حسن که هر سال...
-
هویجوری....
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 18:40
درود! از همین الان بگم هر کی حوصله نداره نخونه!بعدا نیاد نظر بزاره چرا اینقد پراکنده گفتم!ذهن آشفته همویجوری که خواهید دید جمع میشه! شنیدید به بعضیا میگن چوب خدا صدا نداره؟نمیدونم چرا داره سر من میاد دوباره! حالا همچین من به کام وابسته نبودما!اصلا چند ماهی بود نت اتاقمو قطع کردم!الان چند هفته ای هم میشه که سیستم و...
-
ادامه رازهام محسوب میشه؟؟؟آیا؟؟؟
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 21:59
درود و صد درود بر شما بندگان مقرب خدا! وای اگه بدونید الان که دیدم این پست رو اینجوری گذاشتم چقده خندیدم!آخه قصد داشتم بنویسم ولی از اون جایی که داشتم با این hada خانوم تو یاهو حرف میزدم نوشتن یادم رفت! برین یقه اونو بگیرین! الان میزارم اون پستو! به به باز من باید شطرنجی شم! اعتراف میکنم!: 1.بابم یه دوست داره...
-
و باز هم من....
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 23:50
درود دقت کردین هر وقت میخواین بنویسین انتخاب موضوع براتون خت تر از خود نوشتس؟ منکه اینطوریم! هویجوری چند روزیه دوس دارم براتون بنویسم اما نمیدونم چرا نمیشد!ولی مهم اینه که الان دارم مینویسم!میدونم هیشکی اینجا نوشته های منو نمیخونه!وبلاگم شده مثه دفتر خاطراتم!همونقدر آرومو بیصدا و مسکوته!ولی عیب نداره شما بزارین من فک...