ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....
ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

خوشبختی

به نام سکوت

خوشبختی یعنی یه ست 30 دیقه ای فوتبال زدن سه نفره با داداشات تو حیاط خونتون!!!!اونم قبل از اومدن معلمت!!!

خوشبختی یعنی همین خنده های الکی و بچگونه که داداشاتو مجبور میکنه بخندن

خوشبختی یعنی اجازه ای که به داداش کوچیکه میدی تا دور از چشم مامانت بره تو کوچه بازی کنه!

خوشبختی یعنی امیدی که برا زندگی کردن پیا میکنی

حتی خوشبختی گاهی میتونه ندیدن یه نفر باشه که خیلی دلتنگشی

پانیک نوشت:وای که چه حالی داد فوتبال با دو تا داداشم!!! جاتون خالی!!! غصه غصه من داداش دارم که باهاشون فوتبال بازی کنم شما ندارید!!

خدایی فک کنم همسایه ها بدجور از دستمون شکار شدن!!!من که هی شعار میدادمو جیغ میزدم!!!!

بعدا نوشت:خعلی وقت بود ورزش گروهی انجام نداده بودم

هوررررررررررررررررررررررااااااااااااااااا

به نام هو

کاش یه چیز دیگه از خدا میخواستممممم

دیشب به طور کاملا اتفاقی رفتم دوچرخه سواری

عالی بود

خعلی هم عالی بود

واییی اوس کریم مچکرم

اگه بدونین چقد ذوق زده بودم که نگو

وای بچه ها مجبور شدم بچه های خودمونو که 20 نفر میشدیم(همون گروهمونو)بعلاوه ی دو تا از دوستای داداشم که از یه شهر دیگه باهامون اومده بودن رو به آب پرتقال یا شیرموز دعوت کنم!!!!البته خودم آب پرتقال بستنی با سوییت کرن خوردم!برا بقیه هم سوییت کرن نخریدم!پانیک بدجنس میشود

تا حدود ساعت دو شب هم بیرون بودیم

تو پارک هم پانتومیم بازی کردیم

خعلی بهم چسبید

حالا بعدا براتون میگم که چجوری شد که یهویی تصمیم گرفتم بعد از 7 ماه بچه ها رو جمع کنم!البته اونا بیرون رفته بودن تو این مدت منتها من بعد از این مدت باهاشون رفتم

پانیک نوشت:بعد یه مدت طولانی رکاب زدم از دیشب از ماهیچه درد دارم به خودم میپیچیم

بعدا نوشت:به براورده شدن آرزوم میارزید!!!

آرزو نوشت:خداااااااااااا

بعضی افراد

به نام سکوت

بعضی آدما تو زندگیت کم سرو صدا اند

یعنی کم سر وصدا وارد زندگیت میشن جوری که خودتم متوجه نمیشی

ولی خیلی سرو صدا میکنن

از اون سرو صداهای خوب

از اونا که ته دلت همیشه هلاکشی

از اون سرو صداها که دوست داری تا ابدد تو گوشت بپیچه

ولی هیچکی اون سرو صداها رو نمیبینه و نمیشنوه جز خودت

از اون ادما که میانو زندگیتو عوض میکنن و فقط خودت میفهمی

از اون آدما که تو رو بلدن

از اونا که تغییرات بزرگی رو با خودشون میارن

بعضی آدما خاصیتشون همینه

کم سرو صدا ولی پر سرو صدان

آرزو نوشت:دلم برا یه دوچرخه سواری توپ تنگ شده

پانیک نوشت:بعد آزمون رفتم ساندویچ خوردم با دوستم تو پارک بعد اومدم خونه خوابیدم و بعدم یه حموم حسابی بعد یه هفته ی پر مشغله !بعدم که نشستم دارم با یه نوشابه برا شما مینویسم!

بعدا نوشت :این نوشته بالا رو خیلی دوس دارم یهویی به ذهنم رسید از اون نوشته هاست که کمتر وقتایی به ذهنم میرسه!

دلتنگی

به نام سکوت

دلم بیش از پیش گرفته 

میدانم فراموش میشوم

راحت تر از رد پایی بر برف تازه که آب میشود

حتی راحت تر از خاطره عطر گیجی در هوا

خیلی راحت

دلم تنگه برا نوشتن و گفتن حس هام



باز خاطرات تو همین حوالیه

یه چند سالیه جای تو خالیه


مثه کبوترم

که سنگ آدما

شکسته بالمو....


پانیک نوشت:چقدر از بهار گله دارممممم


برام دعا کنید