ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....
ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

سلاممممم

اینقد اینجا نیومدم که حتی پسووردم هم داره فراموشم میشه

هی دقت میکنم میبینم این دنیا چقد پسته

چرا من باید نیمه دوم قبول شم که الان از بیکاری دلم بخواد سرمو به دیوار بکوبم؟

بعضی وقتا پیش میاد آدم جواب یه غریبه رو انقد خوب و مودب میده

که خودشم تعجب مبکنه اما جواب عزیزترین کساشو با اخم و تشر و بی حوصلگی میده

و این اذیتش میکنه

مثه من

واقعا خجتان داره

هرچندم که تقصیر اون عزیزا باشه

خدایا کی میشه من از این جهنم لعنتی برم

که فقط تمرکزم رو زندگی کوفتی خودم باشه

که فقط خودم باشمو خودم

پانیک نوشت:ریدم به این غر زدنای همیشگی

نظرات 5 + ارسال نظر
گندم دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:36 ب.ظ http://www.gandom-med.blogsky.com

نیمه دوم قبول شدن اونقدرا هم بد نیست خانوم:)
از این روزاى فارغ بالى لذت ببر

میدونی؟من بینهایت خسته ام از بیکاریخیلی بده که نیمه دومم!
راستی خوش ائمدی!

امین سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 05:58 ق.ظ

سلام
متوجه نشدم نیمه دوم قبول شدی یعنی چی
اطلاعاتم در این مورد کافی نیست
آره دیگه بعضی وقتا اینطوری میشه با خانواده و نزدیکانت بد ولی با غریبه خیلی مودب حرف میزنی
واسه منم همیشه همینطوری بوده است
بازم نسبت به ما و خانواده خراب شده ما شما اصلا مشکلی ندارید , البته حقم بهت میدم دخملی و اخلاقیاتت و نحوه تفکرت هم با من فرق میکنه و خیلی چیزای دیگه ات ولی
ولی با اون حرفت که گفتی برم دانشگاه از این جهنم راحت بشم میفهمم منظورتو و حس الانتو ولی راضی نبودم از این حرفت
فعلا

hada دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 12:40 ق.ظ

chi shodi?????

رضا یکشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:46 ب.ظ http://tobe94.blog.ir/

سلام ..من از اوناش نیستم که الکی بیام وب یه نفر و ازش تعریف کنم بعدش بگم بیا وبم...وی اومدم اتفاقی اینجا...دوس دارم تو هم یه نگاهی به وب ما بندازی..چیزایی توش هست که شاید شاید به دردت بخوره !!!!!

یا علی

محمد مهدی محمدی چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 01:14 ب.ظ

سلام ححححسنوند
وبلاگت خیلی قشنگه ...
گفتم که بهت بگم آآآفرین
قشنگ بود ...
یاد اون موقعهایی افتادم که با بچه های همکلاسیم وبلاگ داشتیم
هنوز نه خبری از وایبر بود نه تلگرام
همه در مورد هم نطر مینوشتیم و هر روز به وبلاگمون سر می زدیم ... چه شور و شوقی داشت ....

سلاااااااااااااااممممممممممم محمدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد