ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....
ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

نماز امام موسی بن جعفر

درود

از موضوعش که مشخصه!

امروز خالم مراسم نماز داشت!خونشون با خونمو دو کوچه فاصله داره!ساعت هشت آماده شدم که برم!البته بماند که ساعت شیش پاشدم و از اونورم ساعت 3/5 شب خوابیدم!

آقا من کتابمم با خودم بردم گفتم شاید وقت شد اونجا هم یه نگاهی انداختم!آقا من تا رسیدم دیدم یا ابوالفضل!یه 100 تایی آدم اونجا بود!!!!همچین گرخیدم!تا رسیدم خاله کوچیکه گفت بدو بپر کاسه یه بار مصرف بخر،تموم کردیم!وای نمیدونین یه مسافت 100 یا شایدم دویست متری رو دوییدم!اگه بدونین چه ذوقی کردم!پوسیدم تو خونه!به خاطر این کنکور هیچ جا نمیرم اینجا هم که میرم واسه ثوابشه!آقا ما هی میرفتیم جلو هی مغازه ها بسته بودن!خلاصه بگم رسیدم در آخرین مغازه یکبار مصرف فروشی دیدم اینم بستس!آقا رفتم مغازه بغلی گفتم آقا شماره اینو نداری یه زنگ بهش بزنی ما مراسم داریم آقا زنگ زد این خانمه اومد!من ببیچاره ام به خاطر اینکه اون زودتر کار منو راه بندازه هم کرکره رو کشیدم بالا هم کمکش کردم وسایل و تابلوهاشو از مغازه بزاره دم در و نصب کنه!سنگین بودن!اما پانیک هیچ وقت به روی خودش نمیاره!

دوباره همون مسافتو دوییدم تا رسیدم به خونه ی خاله!عین قوم تاتار میموندن هی پذیرایی میکردیم هی باز میخوردن!نوش جانشون!ولی  من اعتقادی ندارم!این پیرزنا میان بعدشم هر چی خوندنو باطل میکننبس که غیبت میکنن!حالا بماند!بعدشم مادربزرگم اومد گفت خالمو دیشب بستری کردن بیمارستان،به ما نگفتن چون مامانم اینا قلبشون خرابه!براش دعا کنین نی نیش قراره شوهر من بشه اگه بره خیلی ناراحت میشم!تو این بی شوهری من شوهر از کجا گیر بیارم آیا؟؟؟ ائنوقت مجبر میشم به مسیولین بگم رسیدگی کننننننننننننن

آقا مادربزرگم گفت برو کارت شارژبخر دوباره دوییدم!بعدشم اومدم براش زدم حالا هی از ن تعریف میکرد این قند خون و چربی خون فشار رو خوب میگیره کلا خیلی بچه ی خوبیه این دکتر ما!منم کلی ذوق کردم!بعدم برای جلوگیری از دادن کارهای احتمالی تندی خدافظی کردم اومدم خونه!یه نگاه تو آینه کردم رو به بابام داد زدم ببین من چقد خوشگلمممممم!

بابامم که بچه ی پایه!گفت تو همیشه اینقد خودشیفته ای!نمیدونم به کی رفتی!!!!!!!!!

خخخخخخخخخ

بعدش نگاه کردم ببینم گلدن گلوب رو کی میده!بعدم که عین رنگو (اون مارمولکه)پهن شدم رو کیبورد تا بنویسمممم

پانیک نوشت:هیجان زده ایم!هویجور الکی!الکی الکی که نه،به خاطر نماز بود!اولین تجربم بود!برا همه دعا کردممم!!!همه رو دوس دارمممممممم همه مردمو همه ی کایناتو!

من  مینویسم:"این روزا خیلی دلم میخواد منم یه تابلو کاینات داشته باشم!گفتم کاینات یاد این اوفتادممممم خخخخ


امروز گلدن گلوب رو میبینمممممم هورررررا

نظرات 3 + ارسال نظر
امین چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:46 ق.ظ

باورت نمیشه هر چی توی نظرات نوشتم بعد این کد تایید نظر اشتباه شد و بعدش رفرش کردم بدون اینکه نظرم رو کپی بکنم نظر پرید رفت
همیشه کپی اش میکردم تو رفرش اونم چندین بار میومد , فکر کنم کپی بکنی میمونه اگه نه مثل این بار میره
خلاصه بگم من عاشق این حرکتت و حرفت بودم
که رفتی جلوی آیینه و گفتی ببین من چقد خوشگلم ....
خسته هم نباشی برای این همه زحمتی که کشیدی و این همه دویدی دخترخاله خوبم
اونوقت اون نی نی قرار چی شما بشه احیانا آیا ؟؟؟؟

عیب نداره!!!!!!!!!!!!
آره همینطوره!
خخخخخخخخخخ پس تو هم دیوونه ای!
آخه میگن دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید!!!!!!!!خخخخ

سپاس پسرخاله!
شوووورمه(شوهرمه)!!!!!شوور!!!میفهمی؟؟؟آقامونه!!!!!خخخخخخ

امین جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:11 ب.ظ

سلام
نی نی کیت میشه
کیته نشنیدم چی میگی پانیک
یه بار دیگه بگو , اگه ...

سه سوال ازت بپرسم اجازه هست
آروین یا خاورین کیه آیا ؟

سلامممممم
پسر خالم میشه
گفتم دیگه!شرمنده آقای امین خان!من آزمون داشتم امروز فرصت داشتم بیامو جواب بدم!
سه سوال؟این سه تایه؟
بپرس
دوستمه!!!!!

بهار خانم جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:18 ب.ظ

تو که همش داشتی می دوییدی :)))

من معمولا تو اینجور مراسما شرکت نمی کنم به نظرم بار خاله زنکیش بیشتر از بار مذهبیشه ;)

دیدی تورو خدا بهار بانو؟؟؟؟
خوب کاری میکنی!منم باید همین کارو بکنم اما مامان جان ناراحت میشه!منم اکثرا فرمالیته میرم اونجا واسه کمک!بنظرم کمک کنم ثوابش بیشتره تا اینکه همینطوری اونجا بیکار وایسم حرفاشونو گوش کنم!کلا اعتقادی ندارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد