ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....
ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

اعتراف گونه!

به نام خود معترفم!!!!!خخخخ


سلاممممممممممممممم

بعد از مدتها با یه پست اعترافی اومدمممممممم


بازم میتونید نخونید اگه قلبتون ضعیفه!


1.من اصلا دوست ندارم مامانم الان که داره میره کربلا برام چیزی بیاره!هر چی بهش میگم پول اون چیزی رو که میخوای برام بگیری رو بهم بده نمیده!بابا نمیدونه به اون پول چقد بیشتر از در نجف نیاز دارم!آخه در نجف هم شد هدیه؟من ترجیح میدم برام ماشین کنترلی بیاره تا در نجف!


2.دیشب خواب میدیدم مامانم بردم حوزه که امتحان بدم خودشم ناظر جلسم بود!وای اینقد بهم سخت گرفت که گریه میکردمو زبونم لال بهش فحش دادم!!!ازش متنفر شدم  تا چند ساعت پیشم بهش خصمانه نگاه میکردم


3.اعتراف میکنم تا الان کسی رو اونجوری که گفتم دوس ندارم


4.اعتراف میکنم اونباری که مامانم با بابام دعوا کرد و بابام میخواست بزنه بیرون از خونه مامانم بهم گفت برو دنبالش!من الکی رفتم دم در ولی اصلا بهش نگفتم بمون!!!

نه اینکه بدجنس باشم نه!از این اخلاقا بدم میاد!دوس ندارم ناز کسی رو بکشم!ولو اینکه بابام باشه!


5.اعتراف میکنم من زیراب محمد رو پیش مامانم زدم و تا چند روز مامانم داشت محمدو نصیحت میکرد


6.اعتراف میکنم هر وقت از یه نفر بدم میاد میشینم کلی بهش فحش میدم

 

7.میدونید؟تازگیا دیگه اونقدرم از کله پاچه خوشم نمیاد دیگه!نمیدونم چرا عشقم بهش خوابیده!دیگه چشماش منو به خودش جذب نمیکنه!!!!


8.اعتراف میکنم تازگیا دیگه حرف دلم همون حرفی نیست که از دهنم بیرون میزنه!


9.اعتراف میکنم وقتی این استادم میاد خونه و شروع میکنه به درس دادنم من همش یاد جوک میوفتم!!یا مثلا همش آدامس تو دهنشه من فک میکنم چقد بی شخصیته که جلوی خانم محترمی مثه من آدامس میجوه!یا همش خانومشو با من مقایسه میکنه!نمیدونم چرا بوهای بدی به دماغم میرسه


10.اعتراف میکنم اونروز که رفتم بیرون یادم رفته بود دکمه ها مانتومو ببندم بعد دوساعت دیدم و خودمم کلی وسط خیابون بلند بلند خندیدم!!!آبروم رفت


11.امروز برا اولین بار خجالت کشیدم که با مانتوی قرمز رفتم قبرستون


12. هنوزم نمیدونم چرا وقتی از پسرا متنفرم بازم یه جوری بدم نمیاد که از من خوشششون بیاد!!(اینو تازگیا فهمیدم!احساس میکنم عقده ای شدم)


13.هنوز اون کسی که باید پیدا بشه برای من پیدا نشده


14.ممکنه کسی فک کنه من خوشم ازش میاد ولی واقعیت منو شاید خودمم نتونم تشخیص بدم چه فایده به یه نفر دیگه


15.اونقدم که ادعامیکنم از بچه ها متنفرم نیستم!!!


16.تازگیا تو خیابون که میرم احساس میکنم ملکه الیزابتم!!!چقدر بده


17.تازگیا در مورد ادما از روی قیافشون نظر میدم  حالم از خودم تو این موارد بهم میخوره


18.من افکارم دیقه به دیقه عوض میشه دوس دارم یه تابلو بزنمو بگم که اهای به من اعتماد نکنید


19.اعتراف میکنم خیلیا بهم میگن از اعتماد به نفس کاذب برخوردارم!


20.اعتراف میکنم چون خوشم از شماره ی داداش کوچیکه میومد به مامانم گفتم سیمکارتش شکسته و خودم یه شماره ی دیگه بهش دادم

21.اعتراف میکنم اون موقع که گوشیمودادم به ابوالفضل داشت جونم براش در میومد

22.اعتراف میکنم که ار مهونی رفتنو مهمون اومدن متنفرم!مخصوصا اونایی که میخوان سوپرایزت کننو یهویی میان بعد هم فک میکنن چه کار خوبی کردن!بعد اون زمان من همش فک میکنم که باید چه گلی بگیرم تو سرم برای این خونهی بهم ریخته و اون اتاق شلم در شوربا

23.باید بگم که احساس میکنم بی احساس شدم!از وقتی با یه دوست حدودا دو سه روز پیش مشورت کردم هیچ حسی برام نمونده!!چشم سنگی شدم

24.تنها فیلمی که من ارزو مکردم جای دختره باشم فیلم کوزی گونی بود!!وای که برا اولین بار یه فیلم تونست منو تحت تاثیر خودش قرار بده

25.وقتی مانمان یا بابام صبحا میخوان بیان  از خواب بیدارم کنن ازشون متنفر میشم

26.یه مدت انقد کمبود خواب داشتم که با چشم باز کتابو میگرفتم جلومو میخوابیدم مامانم اینا هم که میومدن ابدا متوجه نمیشدن که من خواب بودم

27.اعتراف میکنم عادت دارم خودمو به کری میزنم!یعنی خیلی چیزایی که به نفعم نیست رو نمیشنم!!!

28.اعتراف میکنم ممکنه یه نفرو خیلی دوس داشته باشم ولی بی موقع بیاد خونمون من حالم ازش بهم بخوره

29.اعتراف میکنم میدونم که تمام چیزایی که تا الان نوشتم هیچ جذابیتی برا شماها نداره و میدونم

30.برم دیگه

بای بای

تردید

پر از شک و تردیدم!

اوففففففففففف

تا اطلاع ثانوی فک کردن ممنوع!


تا اطلاع ثانوی پانیک بودن ممنوعه!!!

وای خدایا من چرا اینطوری شدم؟؟؟؟؟؟؟


اوفففف تو چه مود خوبیم!!!!!!!!!!!!!!خخخخخخ منم از دست رفتم!میرم میشینم آرمین گوش مسدم



حسرت نوشت:امسالم نمیتونم برم برا اعتکاف!!!

ای خدااااا

حداقل سال دیگه اگه زنده بودم بطلبونم!!!!

اراده

به نام سکوت

از امروز تا به روزی که احساس کنم اراده ام برگشته تصمیم گرفتم روزه بگیرم!

تا اراده ام قوی شه

پانیک نوشت:نمیدونم اذان کیه!

چون روز اوله برام سخته

جوجه کباب

به نام سکوت

بعد از یه روز طولانی مثل امروز

بعد از اینکه خانوادت واسه تفریح رفتن کوه و دشت و دمن

بعد از اینکه چون بدت از تنهایی غذا خوردن میاد،غذا نمیخوری

بعد از اینکه اونا میانو میبینی هیچی برات نیووردن

بعد ازا ینکه مامانت میگه گوشت درار خودت جوجه درست کن

بعز اینکه با کلی فس فس که عادت همیشگیته غذای لذیذو مورد علاقت رو بعد از دوساعت درست میکنی

و به وصال شیش سیخ جوجه و 4 سیخ گوجه ات میرسی

وهمیشگی ترین آرزوت :خوردن جوجه کباب میرسی

ظرفا رو هم مجبور میشی خودت بشوری چون میدونی مادرت خستست

میدونی از آشپزی متنفری ولی دلت برای شکم بیچاره ت میسوزه

بعد از کلی اتفاق

هویجوری که کامپیوترو روشن کردی ماهواره رو هم روشن میکنی میبینی داره new moon رو پخش میکنه!فیلم بازاش میدونن چه فیلمی رو میگم!شاید چهار سال میگذره که دیدمش!

خاطرات جلوی چشمام جون میگیرن!

دستام رنگی شده!!!

از بوی مرغ متنفرم

حوصله حموم رفتن ندارم

تازه کلی هم خوابم میاد

نمازمم هنوز نخوندم

پانیک نوشت:تازگیا حالم از خودم بهم میخوره

بعدا نوشت:امروز انقد آهنگ منتظرت بودم رو گوش کردم که خودم تونستم با گیتار بزنمش!اهنگ کشف کردم!!!هویجور الکی اهنگ سازم شدم!!!

شاعر نوشت:گناه من نبود /گناه را چشمهایت مرتکب شدند که وجودم را ویرانه کنان کاویدند

این یه قسمت از یه شعره که چند وقت پیش گفتم!از صبح تو ذهنم وول میخوره!

کنکور نوشت:54 روز تا کنکور مونده!و من دلم نمیخواد تموم شه این مدت!برعکس چیزی که قبلا میگفتم!!!از بعدش میترسم