ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....
ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

ادامه ی رازام...........

خوب حالا وقتشه یکم از رازام بگم......

عارضم به حضورتون توی این چند وقت که نبودم

خیلی از کارایی رو که دوست داشتم انجام بدم رو انجام دادم......

مثلا با لباس پسرونه رفتم دوچرخه سواری......خیلی باحال بود

البته آقای برادر هم باهام بود......

گروه خونیم o- رفتم اهدای خون...... خیلی وقت بود بفکرش بودم منتها بخاطر سنم دسترسی بهش سخت بود.....

کارت اهدای عضو گرفتم......

واسه مامانم یه گوشی جدید با پولایی که خودم کار کردم گرفت.....

پروژه ی دانشجویی گرفتم

کار ترجمه هم انجام دادم.....

به بنیاد نبگان مراجعه کردمممم.....

الان به اون استقلالی که همیشه بهش فک میکردم رسیدم.....

مجموعه نرم افزارای لرد واسه کامپیوتر و موبایلم خریدم....

الان هم یه کار طراحی سایت قبول کردم.....

امسال اولین سالیه که رای میدم

اعتراف میکنم هنوز کارنامه ی ترم اولمو به مامانم اینا نشون ندادم

بهشون نگفتم اعضامو اهدا کردم

احساس میکنم عوض شدم .....

داداش بزرگمو بالاخره کتک زدم.....

دیگه فعلا چیزی یادم نمیاد......

تولدی دوباره.........

سلامی دوباره به تولد دوبار ام....

شاید با این عنوان خیلی چیزا به ذهنتون برسه ....

ولی واسه من خیلی معنیا میده

واسه من یعنی زندگی بعد از تصادف بابام

زندگی بعد از مردن عمویی مه فقط سی سالش بود و بچه های دوقلوش فقط یه سالشونه

زندگی بعد ناراحتیای مامانم

یعنی زندگی با یه سری آدم که فقط ادعای انسان بودنو دارن...

یعنی دیدن فکرای احمقانشونو دم نزدن.....

یعنی دوست داشتن و دوست نداشته شدن

یعنی درک کردن و درک نشده شدن.....

یعنی من خودتو قایم کردن واسه خوشحالی بقیه....

یعنی من ....

یعنی خود خودم......

یعنی کسی که هنوزم همه رو با تمام وجودش دوست داره

حتی اگه درکش نکنن

حتی اگه دوسش نداشته باشن

حتی اگه زندگی رو بهش سخت کنننن

قرار بود آپ کردنم همیشگی باشه ولیییییی انگار قسمت نبود...

چه اشکالی داره منم کم کاری خودمو مثه بقیه بندازم گردن چیزی که فقط اینطور مواقع بهش فک میکنم؟؟؟؟؟

چرا تو این دنیا همه متفاوت بودنو بد تعبیر میکنن؟؟؟؟؟؟

نمیدونمممممم

قول نمیدم ولی سعی میکنم از این به بعد مرتب بیام....

به خاطر دل خودم نه بقیه......

به خاطر اینکه اگه ننویسم دل خودک داغون میشه نه بقیه......


کمی تامل............

قطره های اشکی به هنگام شکست میریزیم همان قطره های عرقیست که هنگام تلاش نریخته ایم......

از آدولف هیتلر

زمان بی کرانه را

                       با شمارگان عمر مسنج

به پای او دمیست این درنگ دردورنج

                          به سان رود

که به نشیب دره سر به سنگ میزند

                           رونده باش

امید هیچ معجزی زمرده نیست

                             زنده باش!

قسمتی از رازام!

سلام به دوستای مجازی که دارن اولین حرفامو میخونن:

میخوام یه سری اعترافات پیش پا افتاده رو بگم من که خیلی فک کردم تا بهشون رسیدم شما رو نمیدونم!

اعتراف میکنم که:

از بچگی از سلام کردن بدم میومد بعدنا که اینقد رو خودمو سلام کردنم کار کردم که هی هی تند تند به همه سلام میکردم و اگه کسی بهم سلام نمیکرد انگار بهم فوش داده باشه میخواستم بخورمش!

ازکله پاچه متنفرم!

 فک کردنو دوست دارم و حاضر نیستم این قدرتمو با هیچ چیزی تو دنیا عوض کنم !

از دروغ و ریا کاری وغیبت و دورویی به شدت بدم میاد

مامان بابامو اندازه ی خودم دوست ندارم(یدف بهشون نگیدا؟منو میکشن)

از پسرا متنفرم پون همیشه حق ما رو میخورن وخوردن!

تمام افتخارم اینه که تا الان دوست پسر نداشتم !

معدل سال دوم دبیرستانم 19/60 بود ولی به همه میگفتم 19/80 اومده !

با اینکه رشتم تجربیه ولی از رشته ی ریاضی وهنر بیشتر خوشم میومد

زندگی کردنو دوست دارم واینقد گردنم کلفته که حتی مواقعی هم که خیلی اذیتم میکنه نمیتونم اعتراف کنم که دوست دارم بمیرم!

عاشق لازانیا و ماکارونی و پیتزا ام!

وقتی 6 سالم بود مامانم پول داد برم براش یه چیزی بخرم رفتم دادمش بستنی بعدم دروغکی به مامانم گفتم پسر همسایه بزور ازم گرفتش!

همیشه دوست داشتم داداشمو که 4 سال ازم بزرگتره رو یا به برق 220 ولت بزنم یا با طناب ببندمش به یه صندلی و تلافی کتکایی رو که وقتی کوچیک بودم ازش خوردمو  سرش در بیارم!البته یه بار اینو بهش گفتم گفت راه دومت قبوله ولی دلم نیومد اونکارو بکنم ینی نه که دلم نیاد ها!حال نداشتم اون موقع!

شش ساله کهمدرسه ی تیزهوشان شهرمون درس میخونم از خود مدرسه راضیم ولی از اینکه بچه های فامیل یا دوستایی که ابتدایی باهم بودیم ولی اونا قبول نشدن یه طوری بهم نگا میکردن یه فک میکردن من یه خرخون تمام عیارم متنفرمیشدم از خودم تو هر مجلسی مسخرم میکردن که چرا کتاباتو با خودت نیووردی و من تا مرز انفجار میرفتمو دم نمیزدم!

اعتقاد شدیدی به حرف جواب ابلحان خاموشیست دارم

دوست دارم برم بام شهرمون و برای همیشه اونجا زندگی کنم

عاشق طبیتم

عاشق همه ی آدمای روی کره ی زمینم

میونم که یه چیزی رو تو این دنیای بزرگ تغییر میدم مثه یه قانون !

همیشه فک میکنم میتونم جاذبه ی زمینو نقض کنم!ولی اگه بشه چی میشه

امیدوارم که رتبم تو کنکور دورقمی بیاد

تو زندگیم خیلیا مشکلا داشتم ولی مشکلام هیچوقت حاشیه ای نبودن!