ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....
ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

کتاب شعر

به نام سکوت


اینکه شب بشینی سوره یاسین رو بخونی

و تمام ذکر ها رو به جا بیاری

فرداش بهت زنگ بزنن خبر بدن که ناشر شعراتو اتفاقی دیده و دربدر دنبالت میگرده

اینکه تو راه رفتن پیشش پیاده بریو توی راه یه پسره بخواد دستتو بگیره و بزنی در گوشش

اینکه اینقد بترسی که تا مدتی ارزو کنی که ای کاش پات قلم میشدو پیاده نمیرفتی و بعدم خدا رو شکر کنی که اتفاقی نیوفتادو به همین جا ختم شد

اینکه این خبر ناگهانی فقط تورو خوشحال کنه نه اعضای خانوادتو!همه اینا باعث میشه تو به خودت فکر کنی

میری توی جلسه میشینی

لذت میبری که یه سری ادم رو با علایقی مثه علایق خودت ببینی و قول بدی که تو هم تو اون انجمن عضو شی بعد کنکورت

لذت بردن انی

اینکه این خبر خوش فقط برای چند ساعت خوشحالت کنه بعد یاد کنکورت بیوفتی

اینکه همه ادما بهت بگن که تو خاصی و تو باورت نشه

یعنی میشه کسی استعدادهای خودشو نبینه

اینکه شعی کنی یه نفرو فراموش کنی

اینکه درگیریت این 48 روز باشه

اینکه الان سرت درد کنه و شر شر عرق بریزی ولی بنویسی بازم

اینکه به این فک کنی که خدا چقدر درست میگه که اگه یه قدم به سمتش برداری ده قدم به سمتت میاد!من فقط یه تصمیم مطابق میلش گرفتم ببین از اون روز داره چه کارایی برام میکنه

اینکه دلت بخواد کتاب انسان در جستجوی معنا رو بخونی اما وقت نداشته باشی

اینکه دلت بخواد یه دل سیر گریه کنی به خاطر همه چیز ولی نتونی

اینکه احساس کنی هنوز داغیو نفهمیدی چی بسرت اومده

اینا همه نگرانم میکنه





پانیک نوشت:نظرای قبلی رو همینجوری تایید کردم بدون جواب!!حوصله ندارم!!!متاسفم

نظرات 2 + ارسال نظر
hada پنج‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:15 ب.ظ

چقد خوبه که خوشحالی
به یس خوندن ادامه بده.....
و چقد خوشحالم که بهم زنگ زدی و گفتی،قبل از اینکه از اینجا بخونم

امین شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام
من شبا میخونمش آیه یس رو قبل از خواب
خوب دقت کنی که اشباه و غلط نخونی ..خودمو میگم
ناشر اصلا به دینا اومده که شعرهای تو رو ببینه ...شعرهای دختر خاله منن خو دیگه
توی دنیا تکن شعرهای دخترخاله جونم ..مثل خودش که تکه
لعنت به اینطور آدما ...
اعصابمو حسابی خرود کرد این قضیه
منم روز چهارشنبه هفته گذشته بودم داشتم از دانشگاه میومدم یه راننده تاکسی یه نیگا بهم کرد و بعدش یه چشمک بهم زد جووون بود زیر 30 سال
محل نگذاشتم و هیچی هم توی دلم بهش نگفتم
ارزشش رو نداشت حتی بهش یه چیزی بگم
خدا رو شکر که هیچیت نشده و گذشت
بیشتر مواظب خودت باش دختر خاله جونم
این سعی رو که داری میکنی خوشحالم میکنه ...به ایمد این سعیت زنده ام
یه دوش میگرفتی خب مثل من که روزی 2 بار دوش میگیرم
الانم انگشتای پام از درد بی حس شدن
کف پام درد میکنه
حوصله نداشتنت توی حلقم ...خااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد