ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....
ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

اوفففففففف

اینکه عین این آدمای خل تا نصف شب درگیر این فیلمه باشی و کتابتو ببندی بری سراغ چت کردن تو یه فضا که حالتو جا بیاره

و تمام تصورت اومجا آب بشه بس که آدمای مزخرف میبینی اونجا

اینکه فقط به یه چیز فک میکنن

بعد از یه کل کل و کلی دهن به دهن شدن بگیری بخوابی

اما خوابت نبره

اینکه اینبار به جای پر خوابی کم خوابی گلوتو بگیره

گمونم یه مرض جدیده که فقط هم رو من امتحان میشه

اینکه صبح پاشی و قبل از درسخوندن بشینی اون فیلما رو رایت کنی

مامانم میگه معتاد شدی

شایدم درست بگه

ولی خیلی وقته یه فیلم درست حسابی ندیدم

اینکه به ارزشای جامعه ات فک کنی

به حرفاییکه تو اون روم رد و بدل میشد

واقعا به کجا داریم ما؟

یعنی دختر پسرای ما تا این حد حاضرن شخصیتشونو بزارن زیر پا؟که به منی که میخواستم یه تفریح ساده داشته باشم

چه میدونم در مورد مسایل مختلف بحث کنم

این ذهنیتو بدن؟

راستی یه سریال اینترنتی هست

اولین سریال اینترنتی کشوره،فقط هم رو نت پخش میشه،عالیه نگاش کنید من خودم تا اونجا که اومده دیدم

از سایتی که آخر پستم میزارم میتونید نگاش کنید

واقعا جامعه مون مزخرفه،دیشب به عینه حالم از خودم بهم خورد

کاش یکم جوونای ما اون دو گوله شونو بهکار مینداختن بعد نظر میدادن

و تازه توجیهشون هم این نبود که مملکت ما همش فیلترینگه و غیره

آخه احمق جون اینترنتتو فیلتر کردن،با شخصیتت چکار کردن،یعنی جوونای ما نمیتونن به جای استفاده از فیلتر شکن و غیره رای رفن به فیس بوک و توییتر و غیره برا اضافه کردن اطلاعاتو شکوندن فیلتری که عقده شون شده استفاده کنن؟

که توی روم همه به فکر روابط جنسی باشن؟

اصلا اینا چه صیغه ای راه افتاده تو ای مملکت؟چرا با ما ها اینطور رفتار میشه؟چرا اینجوری هستیم؟یعنی اینقد غریزه به ماها حاکم شده؟

پس تکلیف اون نیمه خداییمون چی؟همش باید حیوان باشیم؟

این چه وضعشه؟

چرا یه نفرم که میخواد خوب باشه نمیزارنش

جای تاسف داره واقعا

به جای اینکه تواینجور جاها بشینن وضعیتشونو بررسی کننو به راه حلا و نقطه نظرات مشترک برسن میشینن چرت میگن

پانیک نوشت:

نمیدونم شما هم تجربه کردین یا نه،ولی بنظرم تقصیر این دختراست که پسرا به خودشون جرات میدن این حرفا رو بزنن

کلا ازپایبست خرابه

دیشب فهمیدم درست شدنی نیست و خیلی ریشه ایه

www.3rial.tv

آهنگ عصر پاییزی از استاد مرتضی پاشایی

بهت پیله کردم نمی مونی پیشم

نه میمیرم اینجا نه پروانه میشم

از عشق زیادی تورو خسته کردم

 

تو دورم زدی خواستی دورت نگردم

بازم شوری اشک و لبهای سردم

من این بازی و صد دفعه دوره کردم

نه راهی نداره گمونم قراره،یکی دیگه دستامو تنها بذاره

دیگه توی دنیا به چی اعتباره

کسی که براش مردی دوست نداره

منو بغض و بارون سکوت خیابون

دوباره شکستم چه ساده چه آسون

به پاتم بسوزم تو شمعم نمیشی

تو حوای دنیای آدم نمیشی

غرورت گلومو به هق هق کشیده

آدم که قسم خوردشو دق نمی ده

♫♫♫

منوتو یه عمره دوتا خط صافیم

شده عادت ما که رویا ببافیم

بشینیمو عشق و به بازی بگیریم

واسه زندگی کردنامون بمیریم

چه سخته تو تنهایی شرمنده میشی

ماها قهرمانیم و بازنده میشیم

مثه اعصر پاییزی رنگ و رومون

واسه خیلیا خاطرست آرزومون

پانیک نوشت:

یادش بخیر،عید پارسال بود کنسرتشو رفتم،جاتون خالی خیلی باحال بود

منو یکی از دوستام بودیم که اونم هم اسمش عین خودمه و هم فامیلیش

تا ساعت 12 نیمه شب اونجا بودیم،قیامت بود،صداشو دوست دارممممم،البته چون گیتاریسته بیشتر واسه ققویتر شدن حس گوش کردنم،مازیار فلاحی هم چون گیتاریسته خوشم ازش میاد

تلاش شرط لازم است ولی کافی نیست

اینکه زندگی یه چیز بخواد تو یه چیز دیگه اصلا چیز عجیبی  نیست

اینکه تو باشی و بخوای و سرنوشت چیز دیگه ای رو برات رقم بزنه هم یه مبحث جداگانه ست!

اینکه هیچ چیز اون موضوع طبق نظر و خواسته ی تو نباشه و تو همیشه نگران باشی و فک کنی بهش نمیرسی

آره هدفی که شاید به نظر بعضیا مسخره بیاد

پانیک نوشت:

تمام مطالبی که من اینجا مینویسم صرفا در مورد درسمه و هیچ آدمی تو زندگیم نیست مخصوصا یه پسر!!!پس خواهشا از اینور و اونور هی بهم تیکه نندازید که عاشق شدم!!!همتون میدونید که من به عشق اعتقادی ندارم!دوست داشتن زیاد رو بیشتر قبول دارم،وهمتون هم میدونید که اگه کسی به چیزی اعتقاد نداشته باشه اون براش اتفاق نمیوفته!

کلا ناراحتم از دست خودم!و اگه احیانا راجع به یه نفر حرف میزنم تو وبم دختره!

اصولا اعتقاد دارم که پسرا ارزش ندارن که دربارشون حرف بزنی

سپاس و بدرود

هراس

دکمه ی پاور کامپیوتر رو فشار میدم و میرم یه چایی برا خودم توی اون استکان کوچیکا که بدم میاد ازشون میریزم

میام صفحه ی مدیریتمو باز میکنم

به هراسی که تو دلمه فک میکنم

دوست نداشتم دیگه بنویسم

ولی انگار تا ننویسم آروم نمیشم

یه قلپ از چاییم میخورم و دوباره دستام رو دکمه های کیبورد میلغزند

درسته نوشتم  ولی هراسم تموم نشده

داره مغزم مثه خوره میخوره و فلح میکنه!این فکر دیگه از کجا اومد؟

چرا اینقد پریشان شد افکارم؟

یعنی آرامش این چند روزم آرامش قبل از طوفان بوده؟

خدایا صبرم بده

این هراس لعنتی....

پانیک نوشت:آهنگی که دیشب ساعت دوازده و نیم از شبکه یک پخش شد:

قرار نبود چشمای من خیس بشه

قرار نبود هر چی قرار نیست بشه

قرار نبود منتظرت بمونم

قرار نبود.........


دیالوگ به یاد ماندنی

محمدرضا گلزار:

من زنا رو میشناسم!

آتیلا پسیانی:اگه بخوای ادعا کنی که زنا رو میشناسی باید بتونی 2 کیلومتر با کفش پاشنه 10 سانتی پیاده روی کنی،میتونی؟

محمدرضا گلزار:خب معلومه ،نه!

آتیلا پسیانی:برای اینکه اونا رو بشناسی باید حداقل یه شکم بزایی(،پس دیگه حرف نزن!)

آتش بس (محصول سال 84)