ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....
ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

برای دایی عزیزم!

درود

امروز صبح مادرجون زنگ زد که بیا میخوام چمدون داییت رو درارم!

داییم؟؟؟

حتما میپرسین کیه؟

داییمه

تو عملیات حاج عمران سال 68 شهید شده!

درسته من ندیدمش ولی اینقد وصف خودشو خوبیاشو شنیدم که این سرهنگ برام یه معجزه شده!

چقدر دوست داشتم بودمو میدیدمش

میدونین؟

چند وقت پیش به مادرجون گفتم عکساشو بهم بده تا همه رو اسکن کنمو بهش برگردونمش ولی خب از اونجاییکه هیچکی جرات نداره در موردش حرف بزنه و منم دلمو به دریا زدم و گفتم،یهو مورد قبول واقع شدم!

حالا بماند که سکته کردم تا خواستمو بیان کردم!

ولی خب امروز فقط رفتم عکسا و لباساش رو دیدم

آرزوی همیشگیم

دیدن وسایل کسی بود که جونشو داد تا من الان با خیال راحت بیام اینجا و عین خیالم نباشه که مملکتمو از کیا دارم!

اینکه حس قوی به کسی داشته باشی که تا الان فقط عکسشو دیدی جیز کمی نیست!

ای خدا

امیدوارم روحش قرین رحمت قرار بگیره

البته خبر دارین که؟من سیسمو اسکنرو پرینترو دستگاه فتوکپی رو هم جمع کردم بنابراین الان عکسی در کار نیست و قرار شد بعد کنکورم برم خودم درارم اسکن کنم و بهش برگردونم
اینم از اعتماد مادرجون به من!

گناه داره خودش تنها تو یه خونه ی گنده زندگی میکنه،هیچ کدوم از نوه هاش هم به فکرش نیستن

بزارین کنکورمو بدم حتما شبا خودم میرم پیشش میخوابم!قدیمترا،قبل اینکه گرفتار کنکور بشم،انقد براش فیلم میخریدم میبردم که نگو!تازه مدرسه که  میرفتم میرفتم پیشش شبا میخوابیدم!!!!!!!!!

اما چه فایده بقیه باید به فکر باشن که نیستن

دلم از همه گرفتس!!!این همون مادریه که همه ماها جونمونو از اون داریم!من که وظیفه خودم میدونم تا جون دارم به همه ی اینا کمک کنم!

البته دو تا از نوه ها که هند هستن،بقیه هم یا بچه اند یا مثه من درگیر امتحان!

چقدر حرف زدم!

پانیک نوشت:

امروز به محض دیدن عکسا یه شعر برا داییم گفتم ولی از صدقه سر این یکی دایی گم شد!!!!!!!!!!

حالا بماند که منم شعرامو اصلا بلد نیستم!!!!!!!!ای خدا!!!!!!!چرا شعرای من یکی یکی مفقود میشن؟

یه چیزی که هیجانزده ام کرد این بود که وصیتنامه ی بابابزرگ رو خوندم!!!!!!!!!

آخه بابابزرگ تو رییس اداره ثبت استان ما بوده و اینکه عرض کنم کلی ذوق کردم واسه دیدنش!

مامان من کلاس پنجم بوده که فوت شدن!

من شعرمو میخوامممممم

اهههههههههههههههههه

من شانس دارم تورو خدا؟؟؟؟

به خدا میسپارمتان!

اوفففففففف

اینکه عین این آدمای خل تا نصف شب درگیر این فیلمه باشی و کتابتو ببندی بری سراغ چت کردن تو یه فضا که حالتو جا بیاره

و تمام تصورت اومجا آب بشه بس که آدمای مزخرف میبینی اونجا

اینکه فقط به یه چیز فک میکنن

بعد از یه کل کل و کلی دهن به دهن شدن بگیری بخوابی

اما خوابت نبره

اینکه اینبار به جای پر خوابی کم خوابی گلوتو بگیره

گمونم یه مرض جدیده که فقط هم رو من امتحان میشه

اینکه صبح پاشی و قبل از درسخوندن بشینی اون فیلما رو رایت کنی

مامانم میگه معتاد شدی

شایدم درست بگه

ولی خیلی وقته یه فیلم درست حسابی ندیدم

اینکه به ارزشای جامعه ات فک کنی

به حرفاییکه تو اون روم رد و بدل میشد

واقعا به کجا داریم ما؟

یعنی دختر پسرای ما تا این حد حاضرن شخصیتشونو بزارن زیر پا؟که به منی که میخواستم یه تفریح ساده داشته باشم

چه میدونم در مورد مسایل مختلف بحث کنم

این ذهنیتو بدن؟

راستی یه سریال اینترنتی هست

اولین سریال اینترنتی کشوره،فقط هم رو نت پخش میشه،عالیه نگاش کنید من خودم تا اونجا که اومده دیدم

از سایتی که آخر پستم میزارم میتونید نگاش کنید

واقعا جامعه مون مزخرفه،دیشب به عینه حالم از خودم بهم خورد

کاش یکم جوونای ما اون دو گوله شونو بهکار مینداختن بعد نظر میدادن

و تازه توجیهشون هم این نبود که مملکت ما همش فیلترینگه و غیره

آخه احمق جون اینترنتتو فیلتر کردن،با شخصیتت چکار کردن،یعنی جوونای ما نمیتونن به جای استفاده از فیلتر شکن و غیره رای رفن به فیس بوک و توییتر و غیره برا اضافه کردن اطلاعاتو شکوندن فیلتری که عقده شون شده استفاده کنن؟

که توی روم همه به فکر روابط جنسی باشن؟

اصلا اینا چه صیغه ای راه افتاده تو ای مملکت؟چرا با ما ها اینطور رفتار میشه؟چرا اینجوری هستیم؟یعنی اینقد غریزه به ماها حاکم شده؟

پس تکلیف اون نیمه خداییمون چی؟همش باید حیوان باشیم؟

این چه وضعشه؟

چرا یه نفرم که میخواد خوب باشه نمیزارنش

جای تاسف داره واقعا

به جای اینکه تواینجور جاها بشینن وضعیتشونو بررسی کننو به راه حلا و نقطه نظرات مشترک برسن میشینن چرت میگن

پانیک نوشت:

نمیدونم شما هم تجربه کردین یا نه،ولی بنظرم تقصیر این دختراست که پسرا به خودشون جرات میدن این حرفا رو بزنن

کلا ازپایبست خرابه

دیشب فهمیدم درست شدنی نیست و خیلی ریشه ایه

www.3rial.tv

تلاش شرط لازم است ولی کافی نیست

اینکه زندگی یه چیز بخواد تو یه چیز دیگه اصلا چیز عجیبی  نیست

اینکه تو باشی و بخوای و سرنوشت چیز دیگه ای رو برات رقم بزنه هم یه مبحث جداگانه ست!

اینکه هیچ چیز اون موضوع طبق نظر و خواسته ی تو نباشه و تو همیشه نگران باشی و فک کنی بهش نمیرسی

آره هدفی که شاید به نظر بعضیا مسخره بیاد

پانیک نوشت:

تمام مطالبی که من اینجا مینویسم صرفا در مورد درسمه و هیچ آدمی تو زندگیم نیست مخصوصا یه پسر!!!پس خواهشا از اینور و اونور هی بهم تیکه نندازید که عاشق شدم!!!همتون میدونید که من به عشق اعتقادی ندارم!دوست داشتن زیاد رو بیشتر قبول دارم،وهمتون هم میدونید که اگه کسی به چیزی اعتقاد نداشته باشه اون براش اتفاق نمیوفته!

کلا ناراحتم از دست خودم!و اگه احیانا راجع به یه نفر حرف میزنم تو وبم دختره!

اصولا اعتقاد دارم که پسرا ارزش ندارن که دربارشون حرف بزنی

سپاس و بدرود

هراس

دکمه ی پاور کامپیوتر رو فشار میدم و میرم یه چایی برا خودم توی اون استکان کوچیکا که بدم میاد ازشون میریزم

میام صفحه ی مدیریتمو باز میکنم

به هراسی که تو دلمه فک میکنم

دوست نداشتم دیگه بنویسم

ولی انگار تا ننویسم آروم نمیشم

یه قلپ از چاییم میخورم و دوباره دستام رو دکمه های کیبورد میلغزند

درسته نوشتم  ولی هراسم تموم نشده

داره مغزم مثه خوره میخوره و فلح میکنه!این فکر دیگه از کجا اومد؟

چرا اینقد پریشان شد افکارم؟

یعنی آرامش این چند روزم آرامش قبل از طوفان بوده؟

خدایا صبرم بده

این هراس لعنتی....

پانیک نوشت:آهنگی که دیشب ساعت دوازده و نیم از شبکه یک پخش شد:

قرار نبود چشمای من خیس بشه

قرار نبود هر چی قرار نیست بشه

قرار نبود منتظرت بمونم

قرار نبود.........


بام شهرمون...

درود....

امروز آزمونمو دادم !

هفته ی قبل به یکی از دوستام قول دادم که بیاد براش لپ تاپ و گوشیشو درست کنم!

میخواد بره اردبیل!هم شوهرش اونجاییه هم اینکه ارشد اونجا قبول شده!یه ترم مرخصی گرفته!الان میخواد بره!اومده بود درستشون کنه!حدودا 29 سالشه

خیلی خسته بودم نهارم نخوردم که اومد!مامانم هم گیر داده بود براش تمام پرده ها رو درووردم!نسلم درومد!

بعدشم که این دوستم اومد تا دیر وقت داشتم براش درستش میکردم!بعدشم که یه سه چهار ساعتی اینجا بود!بعدش اومدم بخوابم خوابم نبرد!

وایییی یه خبر خوب:دارممممم خاله میشم!

البته من خواهر ندارم ولی یه دوستی دارم 26 یا  27 سالشه!اون اوایل چند سال پیش با هم رباتیک کار میکردم!مهندس الکترونیکه!کم کم شد دوست صمیمی و خواهرم!اعتقاداتش خیلی به من نزدیکه!هیچکی باورش نمیشه منو اون اینقد با هم دوستیم!

موقعی شوهرش اینجا نبود میرفتم خونشون عشق وحال،امروز بهم خبر داد بارداره!عزیز دلم!ببینید منم خاله شدممممم!!!دق دق دق

ولی یه حرفش متعجبم کرد!نمیدونم چطور عقایدمو بیان کرده بودم براش که فک کرده بود اگه به من بگه من چندشم میشه!

البته دروغ گم،چندشم میشه ولی نه واسه بقیه!!!باورتون میشه من خوابام همیشه راسته!این سریم دیشب خواب دیده بودم!ولی یادم نبود که کی بوده!

بعدم اومدم استراحت کنم که خوابم نبرد!ساعت هفت شام خوردیم بعدشم به داداشم گفتم بردمون بام شهرمون!ته دنیای من!دلیل زندگیم!من میخواستم عکس بگیرم تا اونجا هم آهنگ گوش دادیم!البته رفتم فیلمم خریدم الانم هم دارم فیلم میبینم هم اینکه مینویسم!!!!ساعت 10 هم همون مستندس که گفتم در مورد حقوق زنانه!

عاشقشممممم،عقاید منصوره خیلی به عقایدم نزدیکه!

دیشبم رادیو هفت برنامه های جالبی داد در مورد تکنولوژی بود!یه آهنگ قشنگم از امیرحسین مدرس داد اسمش فک کنم جوجه خروسه خیلی باحال بود الان دانلودش میکنم!

راستی آهنگ برگرد از شهره هم عالیه!من خیلی باهاش کانکت شدم!مخصوصا قسمت ترومپت زدن اون سه تا مرده !خیلی دوسش دارم!هم لباسای شهره هم قیافش هم دیزاینش هم دکور هم آهنگ همه چی عالی بود!!!!