ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....
ته دنیای پانیک

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

عصبانی

برای بابام بی طاقتم!


دیشب بابام اینا رفتن تهران برا عملی که دو سال منتظر بودیم انجام بشه!تعویض مفصل پای بابام!یعنی خلاصی از دو تا عصای کوفتی و کبودی های زیر بغل بابام!یعنی رهایی از شر اینهمه زجر و درد شبونه ی 26 ماهه!

و حالا!

امروز...

به ما میگن عملت نمیکنیم چون میمیری!میگن تا اخر عمرت عذاب بکش!


میگن مگه رو به موت باشی که عملت کنی!میگن وضعیتت انقد وخیمه که با رضایت شخصی هم درست نمیشه!


میدونین!اینا همه یعنی به گور بردن این آرزو که بتونم رو پای بابام بشینم!که ببینم بابام میخنده!که دیگه نبینم شبایی رو که تا صبح بیداره!


اینا همه پررررررررررررررررر


اعصابم خراب بود تو این دو روز!به خیلیا پریدم!لطفا از دستم ناراحت نباشین!نتونستم خودمو کنترل کنم!الان بهترم باز!

یکی از اون افرادم مطمینم میخونه این متنو!حرفامو جدی نگیر رفیق!


واقعا اینطور مواقع نباید کسی نزدیکم شه!گازش میگیرم!


به هر حال!


پانیک نوشت:تف به این شانسم!میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست!


ولی من همچنان لبخند میزنم!بلند میخندم!میخوام صدای خندم به اونی که باهام لج کرده برسه!آهای روزگار؟میشنوی صدای خندمو؟امیدوارم صدای خندم کرت کنه!امیدوارم بترکی از حسودی!مدتهاست که باهات شرط کردم بچرخ تا بچرخم!ببینم تو منو از رو میبری یا من تورو!

نظرات 6 + ارسال نظر
امین یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:35 ب.ظ

واقعا
واقعا
اینطوری شده
الان من
متاسفم و خیلی خیلی ناراحت واسه این اتفاق و این ماجرا
و اصلا اون ماجرایی که باعث شده بابا اینطوری ..این ناراحتی واسش پیش بیاد
ایشالا به امید خدا درست میشه
روزی میرسه که بابا بدون عصا روی پاش وایسه مثل روز اولش ..توام به آرزوت میرسی
میدونم
ایشالا درست میشه همه چیز

مقسی

امین یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:37 ب.ظ

نظرم رسید

اره

[ بدون نام ] یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:50 ب.ظ

اگر چه برام سخته که حتی بخوام بگم خودتم که میدونیش و داری انجامش میدی
ولی برای تو ممکنه دل قوی داری بخند آفرین
نبینم ناراحتیت رو
بترکه چشم حسودتون
جای تحسین داری خیلی توی این موقعیت و شرایطت اون یه دختر کم سن و سال اینطوری قوی و با روحیه باشه آفرین
ایشالا درست میشه همه مشکلات
خدا بزرگه

بازم مقسی!من ناراحت نیستم!!!!!!

shirin یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:01 ب.ظ http://dokhtari.blogsky.com

خیلی ناراحت شدم هرچند از مهر پدری چیزی نمیغهمم ولی ناراحت شدم کاس زود خوب بشه

داره برمیگرده!!!!!!!!بی نتیجه!

hada چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:34 ب.ظ

متاسف شدم
خیلی....
و ناراحت
نمیدونم چی بگم

بیخیال!
این نیز بگذرد!

مرتضی شنبه 7 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:33 ق.ظ

سلام
خیلی متاسف شدم واسه جریان بابات
خدا بزرگه ایشالا خودش شفاش میده
راستی امروز هفت تیره...تولدت مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد