ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
دکمه ی پاور کامپیوتر رو فشار میدم و میرم یه چایی برا خودم توی اون استکان کوچیکا که بدم میاد ازشون میریزم
میام صفحه ی مدیریتمو باز میکنم
به هراسی که تو دلمه فک میکنم
دوست نداشتم دیگه بنویسم
ولی انگار تا ننویسم آروم نمیشم
یه قلپ از چاییم میخورم و دوباره دستام رو دکمه های کیبورد میلغزند
درسته نوشتم ولی هراسم تموم نشده
داره مغزم مثه خوره میخوره و فلح میکنه!این فکر دیگه از کجا اومد؟
چرا اینقد پریشان شد افکارم؟
یعنی آرامش این چند روزم آرامش قبل از طوفان بوده؟
خدایا صبرم بده
این هراس لعنتی....
پانیک نوشت:آهنگی که دیشب ساعت دوازده و نیم از شبکه یک پخش شد:
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود منتظرت بمونم
قرار نبود.........