ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

ته دنیای پانیک

اینجا جایی برا نوشتن حرفایی که تو دلم میمونه و هیچ وقت رو زبونم نمیاد مگر یه جایی مثه ته دنیا.....

مردنماها......

-خدا مرد را آفرید ولی اگر من بودم بهترش را می آفریدم.ارنابمبک

بی لیاقت بدبخت.....

رفتی؟


به سلامت .


من خدا نیستم بگویم : صدبار اگر توبه شکست بازآی .


آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد حق بازگشت ندارد .


رفتنش مردانه نبود لااقل مرد باشد بر نگردد .


خط زدن بر من پایان من نیست آغاز بی لیلقتی اوست .


آنانکه عوض شدنشان بعید است .. عوضی شدنشان قطعیست ....

بارون بارونه!زمینا تر میشن......

سلاممممممممم

چطورید؟؟؟؟؟

من اومدمممممم

من از راه اومدم نبودی ......خخخخخخخخ

خوبه منم مثه بقیه مخاطب خاص ندارم......

عارضم به حضورتون که همین الان از مدرسه اومدم.....

خیلی خوب بود.....

اولین باره امتحان ترم اوپن بوک میدادم!

البته من خونده بودم!سعی کردم شرافت 12 ساله ام رو لکه دار نکنم!دوتاا سوال نیم نمره ای ننوشتم!یک سوالم ندیدم!

ولی به بچه ها تقلب رسوندم!

حتما میخواین بدونین امتحان چی بود!

امتحان زمین شناسی داشتم!

بچه های تجربی که واسه دندان یا دارو درس مسخونن میدونن که هیچ تاثیری نداره رو کنکورشون!

دیروز از هفت صبح بکوب تا یازده و نیم شب خوندم بزور تموم شد!

شبم تا ساعت سه رادیو گوش میکردم!

خیلی باحال بود!میدونستین اولین زن دکترای نوازندگی گیتار کلاسیک یه خانوم ایرانی به اسم لیلی افشاره؟

منکه به خودم بالیدم دیشب!

انگار من جای اون خانومه بودم!دیشب کسایی که یکمم از گیتار سرشون میشه اگه گوش میدادن قطعه هاشو میفهمیدن چقد مهارت داره!

راستی گفتم رادیو.......

خیلی رادیو دوست دارم!مخصوصا رادیو جوان و پیام!

کسایی که تو شهر ما هستن میدونن هوا بارونیه.....

بدم بارونیه!

اسمون به جای من داره خودشو خالی میکنه!

فقط خدا میدونه که چقدر از هوای بارونی دلم میگیره!

عاشق پیاده رویم!

تا خونمون خیس شدم!ولی قدم زدن زیر بارون یه چیز دیگه است!

بعد از ظهر میخواستم برم کوهپیمایی!برنامم بهم خورد......

راستی اینو یادم رفت بگم!

یکی از کارایی که این مدت کردم این بود که رفتم تو سه تا تور کوهنوردی اسم نوشتم!

خیلی جاها رفتم تواین مدت.......

فعلا برم  میخوام براتئن یه چند تا مطلب جالب بزارم

بعدا نوشت:من کوهمو میخواممممممم......

تا درودی دیگر بدرود.....

ادامه ی رازام...........

خوب حالا وقتشه یکم از رازام بگم......

عارضم به حضورتون توی این چند وقت که نبودم

خیلی از کارایی رو که دوست داشتم انجام بدم رو انجام دادم......

مثلا با لباس پسرونه رفتم دوچرخه سواری......خیلی باحال بود

البته آقای برادر هم باهام بود......

گروه خونیم o- رفتم اهدای خون...... خیلی وقت بود بفکرش بودم منتها بخاطر سنم دسترسی بهش سخت بود.....

کارت اهدای عضو گرفتم......

واسه مامانم یه گوشی جدید با پولایی که خودم کار کردم گرفت.....

پروژه ی دانشجویی گرفتم

کار ترجمه هم انجام دادم.....

به بنیاد نبگان مراجعه کردمممم.....

الان به اون استقلالی که همیشه بهش فک میکردم رسیدم.....

مجموعه نرم افزارای لرد واسه کامپیوتر و موبایلم خریدم....

الان هم یه کار طراحی سایت قبول کردم.....

امسال اولین سالیه که رای میدم

اعتراف میکنم هنوز کارنامه ی ترم اولمو به مامانم اینا نشون ندادم

بهشون نگفتم اعضامو اهدا کردم

احساس میکنم عوض شدم .....

داداش بزرگمو بالاخره کتک زدم.....

دیگه فعلا چیزی یادم نمیاد......

تولدی دوباره.........

سلامی دوباره به تولد دوبار ام....

شاید با این عنوان خیلی چیزا به ذهنتون برسه ....

ولی واسه من خیلی معنیا میده

واسه من یعنی زندگی بعد از تصادف بابام

زندگی بعد از مردن عمویی مه فقط سی سالش بود و بچه های دوقلوش فقط یه سالشونه

زندگی بعد ناراحتیای مامانم

یعنی زندگی با یه سری آدم که فقط ادعای انسان بودنو دارن...

یعنی دیدن فکرای احمقانشونو دم نزدن.....

یعنی دوست داشتن و دوست نداشته شدن

یعنی درک کردن و درک نشده شدن.....

یعنی من خودتو قایم کردن واسه خوشحالی بقیه....

یعنی من ....

یعنی خود خودم......

یعنی کسی که هنوزم همه رو با تمام وجودش دوست داره

حتی اگه درکش نکنن

حتی اگه دوسش نداشته باشن

حتی اگه زندگی رو بهش سخت کنننن

قرار بود آپ کردنم همیشگی باشه ولیییییی انگار قسمت نبود...

چه اشکالی داره منم کم کاری خودمو مثه بقیه بندازم گردن چیزی که فقط اینطور مواقع بهش فک میکنم؟؟؟؟؟

چرا تو این دنیا همه متفاوت بودنو بد تعبیر میکنن؟؟؟؟؟؟

نمیدونمممممم

قول نمیدم ولی سعی میکنم از این به بعد مرتب بیام....

به خاطر دل خودم نه بقیه......

به خاطر اینکه اگه ننویسم دل خودک داغون میشه نه بقیه......